ذات

سميه يخچالي

ذات


سميه يخچالي

يک ساختمان سه واحده درست کرده بودي که هرواحد همه چيز داشت . راحت راحت . براي ما و بچه هايي که بيرون مي آمدند . امروز دوتا ديروز چهارتا ، روزهاي قبل چندروزي يکي بچه داشتيم . من حساب همه واحدها را داشته ام .
مردم که آمد خوابيده بودم . گفتم بخواب . گفت حوصله اش راندارم . گفتم اينطوري منتظرآمدنشان هستي ؟ گفت خسته ام . مي خواستم بگويم خوش گذشت ؟ آنوقت مي گفت کجا؟ مي گفتم واحدبالا. مي گفت من با آنها نمي پرم . ولي مي فهميدم مي پرد .
گفتم خوب کردي آمدي . خوابيد. همه تنم گرم گرم شده بود . هي باد زدم ، بال زدم . عرقهايم خشک شد . هم آب خوردم هم هرچه بود . خيلي وقت بود خوابيده بودم .
گفتم بپرم . مرد واحد بالايي آمد بپرد رويم . پريدم لب پشت بام . آمد . نوکش راجلو آورد . پريدم بالا ، روي پشت بام طبقه سوم همسايه ها . آمد. توآمدي روي پشت بام ، پارچه را توي هواتکان تکان دادي هي دست زدي دست زدي .
حالا بود که مي گفتي تارشد . ولي مي آمدم . حتما" مي آمدم . مردم را منتظر روي بچه ها گذاشته بودم . دفعه اول که هر دوتا را نيمرو کردي دادي به بچه‌ات که زبانش بازشود . بعد هم که دوتاشان زيردست و پاي همه مردند . حالا مردم خوابيده بود . معلوم است که مي آمدم . پارچه هم که تکان نمي دادي دست هم که نمي زدي .
واحد بالا آمد، رويم، پريدم آنطرف پشت بام . گفت مي خواهم براي بچه هه که زبانش باز نمي شود . گفتم مرد من ذات دارد . بغ بغ خنديد . مثل تو که هرهر مي خنديدي و به رفيقت مي گفتي « ذات داره ، زيون (1) ماده شه »
تومردم را که با واحد بالا ريختي روي هم مردم پريد . توگفتي ذات دارد . دوباره ريختي روي هم . پريد. گفتي ذات دارد. دوباره ريختي .
واحد بالاگفت نپر . پريد رويم . تا خود واحدمان بغ بغ پريدم . واحد بالا تندتر پريد . مردم راگرفتي ، من خوابيدم . پراندي. از توي واحد بالا آن يکي را هم پردادي. واحد بالا پريد رويم. من خوابيده بودم روي بچه ها. بايد بپرم. مي پرم .

زيون : اصطلاحي است عاميانه درميان کبوتربازان ، که براي کبوترهاي نرکه ازماده شان جدا نمي شوند بکار مي رود.

 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30217< 3


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي